علیرضا آذر به نام از ماست که بر ماست
علیرضا آذر به نام از ماست که بر ماست
متن آهنگ از ماست که بر علیرضا آذر
کعبه بشکاف مرادت آمد تا گلو حرف نهان دارد عشق
قدر این قدر بدان خانه ی حق فزت و رب به دهان دارد عشق
ای فلک از قدم روز بگو از امیری که به دوشش نان داشت
تا خداوندی او راه نبود غیر ممکن شدنش امکان داشت
سر هر کوچه طوافی میکرد شمس و مهتاب غزل میخواندند
صد ملک بر سر سجاده صبر زیر لب خیرالعمل میخواندند
کاش آن شب وسط راه طلب ذوالفقاری به کمر میبستی
تا که از ترس بمیرند ای کاش آیتی زرد به سر میبستی
ابن ملجم همه ی همهمه هاست که صدای تو به جایی نرسد
او بهانه است که در دجله پیر ناخدایی به خدایی نرسد
تو چه گفتی که در آن حلقه چاه آب از اندوه به قل قل آمد
سر سجاده هر تیره دلی بویی از دامن یک گل آمد
تا که از قافلتان جا مانده ایم از شما یاری و از ما گله بود
خانه هایی که بنا میکردیم بر دهان گسل و زلزله بود
قطره هایی که به صورت دارم عرق شرم و نگاهی خیس است
تا شما روی گرفتی از نور صحن آتش کده ابلیس است
ما که امروز به تنگ آمده ایم هر طرف خانه ملجم شده است
از خود ماست که برماست علی یا علی گفتمان کم شده است
ماه و خورشید شمایید شما بی شما روز به یغما میرفت
هر که تنها به جهان می آمد آخرش هم تک و تنها میرفت
از شما بود که باران صبور روی افسردگی خاک آمد
از شما و پسرت بود ای عشق قدسیان را ره افلاک آمد
من اسیر خودمم کاری کن آخرش سر به قدم بگذارم
نرسد روز سیاهی که در آن قدمی محض تو کم بگذارم