سهیل مهرزادگان به نام پرسه
متن آهنگ پرسه سهیل مهرزادگان
بعد من در پس این شهر کسی دست تورا دست تورا میگیرد
یک نفر میرسد از راه در این فاصله جا میگیرد
هر که با بغض شبی پرسه زده پرسه زده حال مرا میفهمد
ته فنجان تو دیوانگی فال مرا میفهمد
فرض کن فرض کن آخر این قصه جدایی باشد
من که کافر شده ام باید خدایی باشد
فرض کن از غم تو سر به بیابان بزنم
تو نباشی تک و تنها تک و تنها به خیابان بزنم
سر تو بر سر من جنگ شده میفهمی من برای تو دلم تنگ شده میفهمی
بی تو از تک تک این ثانیه ها بیزارم نت به نت بغض من آهنگ شده میفهمی
بی هوای تو قدم میزنم و هی نفسم هی نفسم میگیرد
میروی چشم مرا بعد تو دریاچه غم میگیرد
تو بدهکار به من میروی و میروی و باز چقدر دلگیرم
خاطرات تو مرا میکشد و میکشد و میمیرم
فرض کن فرض کن آخر این قصه جدایی باشد
من که کافر شده ام باید خدایی باشد
فرض کن از غم تو سر به بیابان بزنم
تو نباشی تک و تنها تک و تنها به خیابان بزنم
سر تو بر سر من جنگ شده میفهمی من برای تو دلم تنگ شده میفهمی
بی تو از تک تک این ثانیه ها بیزارم نت به نت بغض من آهنگ شده میفهمی